جدول جو
جدول جو

معنی ناسازگاری کردن - جستجوی لغت در جدول جو

ناسازگاری کردن
(طِ کَ دَ)
مخالفت کردن. ناموافق و مخالف شدن. (ناظم الاطباء) ، بدسلوکی. بدرفتاری. سازگاری نکردن. رجوع به ناسازگاری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(طَ رَ خوا / خا تَ)
اطاعت نکردن. گردنکشی کردن. (از ناظم الاطباء) ، بدسلوکی. بدرفتاری. دشمن خوئی، ناسازگاری کردن. سازگاری نداشتن. رجوع به ناسازوار شود
لغت نامه دهخدا
(چَ گَ دِ زَ دَ)
سازگار بودن. سازوار آمدن. سازوار شدن. سازش داشتن. موافقت: اگر تو سازگاری کنی و جنگ وخصومت نجوئی. (اسکندرنامۀ قرن ششم نسخۀ نفیسی).
کسی را که این ساز یاری کند
طرب با دلش سازگاری کند.
نظامی.
نشاید برکسی کرد استواری
که ننموده ست با کس سازگاری.
نظامی (خسرو و شیرین).
چو بر فردا نماند امیدواری
بباید کردن امشب سازگاری.
نظامی (خسرو و شیرین).
تو هم با من از سر بنه خوی زشت
که تا سازگاری کنی در بهشت.
سعدی (بوستان).
ای کاش که بخت سازگاری کردی
با جور زمانه یار یاری کردی.
حافظ.
، تحمل داشتن. مدارا کردن:
سازگاری کن با دهر جفاپیشه
که بد و نیک زمانه به قطار آید.
ناصرخسرو.
، ملایم بودن با طبع و مزاج کسی:
جان من زنده به تأثیر هوای لب تست
سازگاری نکند آب و هوای دگرم.
سعدی (خواتیم).
رجوع به سازگار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سازگاری کردن
تصویر سازگاری کردن
اجماع
فرهنگ واژه فارسی سره
بردباری نشان دادن، مماشات کردن، تحمل کردن، هم آوازی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد